غرب آسیا این روزها با محوریت سوریه کانون توجهات جهانی است در حالی که صهیونیستها و حامیانشان نیز از این فرصت برای به حاشیه راندن فاجعه انسانی در غزه و نسلکشی فلسطینیها بهرهبرداری میکنند.
یکی از نکات قابل توجه در باب آنچه این روزها در سوریه میگذرد دیدگاههای مطرح شده مبنی بر مقایسه سرنوشت این کشور میان لیبی و افغانستان است. برخی بر این عقیدهاند که سوریه همچون افغانستان به سمت جریانهای شبه نظامی با رویکرد اسلام سیاسی خواهد رفت و افرادی همچون جولانی و تحریرالشام قدرت را در دست خواهند گرفت و مانند طالبان کشور داری میکنند. برخی دیگر نیز عنوان میکنند که سرنوشت سوریه همچون لیبی خواهد بود که به چند منطقه تقسیم میگردد و در حالی که در ظاهر به عنوان کشوری واحد شناخته می شود.
این دیدگاهها در باب سرنوشت سوریه در حالی مطرح است که خط رسانهای غربی با برجسته سازی همین دو دیدگاه و بزرگنمایی خطراتی که برای سوریه و منطقه و جهان دارد نسخهای دیگر را تجویز میکند و آن لزوم دخالت و نقش آفرینی کشورهای غربی و شرکایشان برای تعیین سرنوشت سوریه است.
هر چند که ترکیب دهها بازیگر داخلی در سوریه و نیز وضعیت قومی و قبیلهای و چند پاره این کشور در کنار تعدد بازیگران بیرونی با اهداف متفاوت، سرنوشت سوریه را در ابهام قرار داده و تبدیل آن به وضعیتی همچون افغانستان و لیبی از گزینههای مطرح است اما یک اصل مهم و کلیدی در این میان وجود دارد که رسانههای غربی به شدت در حال سانسور و کتمان آن هستند و آن اینکه ریشه وضعیت افغانستان و لیبی چه بوده است؟
در باب افغانستان در سال 2001 غرب در لوای نام ناتو با ادعای پاسخگو ساختن عوامل 11سپتامبر، اشغال این کشور را رقم زدند در حالی که مدعی بودند تا ثبات سیاسی و رفاه را برای مردم این کشور به ارمغان میآورند اما پس از گذشت بیست سال نه تنها این اهداف ادعایی محقق نشد بلکه در سال 2021 شبانه و ناگهانی اشغالگران افغانستان را ترک کردند در حالی که حاصل حضور آنها افزایش تولید مواد مخدر از 200 تن به 9 هزار تن، افزایش فقر و گرسنگی و آوارگی، گسترش فساد و فحشا، فرهنگ زدایی از جامعه، تشدید اختلافات قومی و قبییلهای بدون هیچ گونه حاکمیت مقتدر سیاسی در کنار قتل عام انسانهای بی گناهی بود که جرمشان قرار گرفتن بر سر راه نیروهای غربی بود. روزی نیز که غربیها افغانستان را ترک کردند فاجعه فرودگاه کابل را رقم زدند که دهها کشته بر جای گذاشت و دردآور آن وقتی آمریکایی ادعای مجازات عوامل کشتار در فرودگاه کابل را مطرح کردند، نه تنها داعش و تروریستها هدف قرار نگرفتند بلکه خانوادهای 10 نفره که اکثرشان کودک بودند در حمله جنگنده آمریکایی قتل عام شدند. شاهزاده هری فرزند پادشاه انگلیس چارلز در خاطرات خود میگوید وقتی مردم افغانستان را بمباران میکردم نه انسانها که گویی مهرههای شطرنج بر زمین میافتادند. حقیقت انکار ناپذیر آن است که وضعیت حاکم شده بر افغانستان با بحران انسانی، اقتصادی و سیاسی و امنیتی برگرفته از 20 سال اشغالگری غرب و بی تعهدی آنها در قبال این کشور است چنانکه سازمان ملل بارها عنوان کرده است که غربیها از بیش از یک میلیارد دلار تعهد تنها کمی بیش از یکصد میلیون دلار از تعهداتشان را اجرا کردهاند و حتی 9 میلیارد دلار سرمایه این کشور در بانکها را نیز مصادره کردهاند.
در سال 2011 در حالی که گفته میشد مردم لیبی برای سرنگونی حکومت قذافی قیام کردهاند به ناگاه غرب با ادعای حمایت از مردم این کشور، جنگی تمام عیار را علیه آن آغاز کرد. ناتو از یک سو تمام این کشور را ویران ساخت و از سوی دیگر زمینه را برای فعال شدن گروههای تروریستی و جدایی طلبان فراهم کرد. از آن زمان تاکنون هر چند در ظاهر لیبی یک کشور واحد است اما عملا هیچ انسجام و اتحادی در این کشور وجود ندارد و لیبی به کشوری چند پاره مبدل شد که هر بخشی از آن توسط یکی از استعمارگران غربی به یغما می رود. آنجه در مجموع این تحولات باید در نظر داشت آن است که از یک سو غرب با نقاب ناجی بودن فجایعی را در این کشورها رقم زد که کمتر از جنایاتشان در طول جنگهای جهانی از جمله قتل عام 9 میلیون ایرانی در قحطی تحمیلی انگلیس به ایران در طول جنگ جهانی اول نمیباشد حال آنکه در ظاهر ادعای ناجی بودن را سر میدهند. امروز جهان نیازمند وحدت در برابر نظام سلطه و رژیم صهیونیستی به عنوان عاملان اصلی بحرانهای جهانی است تا مانع از تکرار سرنوشتهایی شود که غرب برای سوریه و در ادامه برای کل در نظر گرفته است.
یکی از نکات قابل توجه در باب آنچه این روزها در سوریه میگذرد دیدگاههای مطرح شده مبنی بر مقایسه سرنوشت این کشور میان لیبی و افغانستان است. برخی بر این عقیدهاند که سوریه همچون افغانستان به سمت جریانهای شبه نظامی با رویکرد اسلام سیاسی خواهد رفت و افرادی همچون جولانی و تحریرالشام قدرت را در دست خواهند گرفت و مانند طالبان کشور داری میکنند. برخی دیگر نیز عنوان میکنند که سرنوشت سوریه همچون لیبی خواهد بود که به چند منطقه تقسیم میگردد و در حالی که در ظاهر به عنوان کشوری واحد شناخته می شود.
این دیدگاهها در باب سرنوشت سوریه در حالی مطرح است که خط رسانهای غربی با برجسته سازی همین دو دیدگاه و بزرگنمایی خطراتی که برای سوریه و منطقه و جهان دارد نسخهای دیگر را تجویز میکند و آن لزوم دخالت و نقش آفرینی کشورهای غربی و شرکایشان برای تعیین سرنوشت سوریه است.
هر چند که ترکیب دهها بازیگر داخلی در سوریه و نیز وضعیت قومی و قبیلهای و چند پاره این کشور در کنار تعدد بازیگران بیرونی با اهداف متفاوت، سرنوشت سوریه را در ابهام قرار داده و تبدیل آن به وضعیتی همچون افغانستان و لیبی از گزینههای مطرح است اما یک اصل مهم و کلیدی در این میان وجود دارد که رسانههای غربی به شدت در حال سانسور و کتمان آن هستند و آن اینکه ریشه وضعیت افغانستان و لیبی چه بوده است؟
در باب افغانستان در سال 2001 غرب در لوای نام ناتو با ادعای پاسخگو ساختن عوامل 11سپتامبر، اشغال این کشور را رقم زدند در حالی که مدعی بودند تا ثبات سیاسی و رفاه را برای مردم این کشور به ارمغان میآورند اما پس از گذشت بیست سال نه تنها این اهداف ادعایی محقق نشد بلکه در سال 2021 شبانه و ناگهانی اشغالگران افغانستان را ترک کردند در حالی که حاصل حضور آنها افزایش تولید مواد مخدر از 200 تن به 9 هزار تن، افزایش فقر و گرسنگی و آوارگی، گسترش فساد و فحشا، فرهنگ زدایی از جامعه، تشدید اختلافات قومی و قبییلهای بدون هیچ گونه حاکمیت مقتدر سیاسی در کنار قتل عام انسانهای بی گناهی بود که جرمشان قرار گرفتن بر سر راه نیروهای غربی بود. روزی نیز که غربیها افغانستان را ترک کردند فاجعه فرودگاه کابل را رقم زدند که دهها کشته بر جای گذاشت و دردآور آن وقتی آمریکایی ادعای مجازات عوامل کشتار در فرودگاه کابل را مطرح کردند، نه تنها داعش و تروریستها هدف قرار نگرفتند بلکه خانوادهای 10 نفره که اکثرشان کودک بودند در حمله جنگنده آمریکایی قتل عام شدند. شاهزاده هری فرزند پادشاه انگلیس چارلز در خاطرات خود میگوید وقتی مردم افغانستان را بمباران میکردم نه انسانها که گویی مهرههای شطرنج بر زمین میافتادند. حقیقت انکار ناپذیر آن است که وضعیت حاکم شده بر افغانستان با بحران انسانی، اقتصادی و سیاسی و امنیتی برگرفته از 20 سال اشغالگری غرب و بی تعهدی آنها در قبال این کشور است چنانکه سازمان ملل بارها عنوان کرده است که غربیها از بیش از یک میلیارد دلار تعهد تنها کمی بیش از یکصد میلیون دلار از تعهداتشان را اجرا کردهاند و حتی 9 میلیارد دلار سرمایه این کشور در بانکها را نیز مصادره کردهاند.
در سال 2011 در حالی که گفته میشد مردم لیبی برای سرنگونی حکومت قذافی قیام کردهاند به ناگاه غرب با ادعای حمایت از مردم این کشور، جنگی تمام عیار را علیه آن آغاز کرد. ناتو از یک سو تمام این کشور را ویران ساخت و از سوی دیگر زمینه را برای فعال شدن گروههای تروریستی و جدایی طلبان فراهم کرد. از آن زمان تاکنون هر چند در ظاهر لیبی یک کشور واحد است اما عملا هیچ انسجام و اتحادی در این کشور وجود ندارد و لیبی به کشوری چند پاره مبدل شد که هر بخشی از آن توسط یکی از استعمارگران غربی به یغما می رود. آنجه در مجموع این تحولات باید در نظر داشت آن است که از یک سو غرب با نقاب ناجی بودن فجایعی را در این کشورها رقم زد که کمتر از جنایاتشان در طول جنگهای جهانی از جمله قتل عام 9 میلیون ایرانی در قحطی تحمیلی انگلیس به ایران در طول جنگ جهانی اول نمیباشد حال آنکه در ظاهر ادعای ناجی بودن را سر میدهند. امروز جهان نیازمند وحدت در برابر نظام سلطه و رژیم صهیونیستی به عنوان عاملان اصلی بحرانهای جهانی است تا مانع از تکرار سرنوشتهایی شود که غرب برای سوریه و در ادامه برای کل در نظر گرفته است.
قاسم غفوری