«رها» به کارگردانی حسام فرهمند از معدود فیلمهای خوبی است که روز سوم جشنواره فیلم فجر به اکران درآمد و از قضا در سینماهای مردمی نیز مورد استقبال قرار گرفت و اکثر بلیطهای آن در سینماها به فروش رفت و این امر میتواند نوید روزهای خوبی برای اقبال مردم به سمت ملودرامهای اجتماعی باشد.
از یکی دو روز گذشته برخی از رسانهها در قالب نقد فیلم، به صورت علنی و با قدرت در حال تخریب این فیلم در فضای مجازی هستند و به زعم خودشان این فیلم غیر واقعی است و قصد دارد سیاه نمایی کند و چهره تاریکی از ایران و زندگی ایرانی را به مخاطبان ایرانی و خارجی مخابره کند! نقدی که به هیچ وجه به رهای حسام فرهمند وارد نیست و عجالتا رخت سیاه نمایی بر تن این فیلم اجتماعی به شدت گشاد است! البته باید این موضوع را مد نظر داشته باشیم که همین رسانههای دلسوز و سینه چاک یک زمانی جدایی نادر از سیمین، فروشنده، ابد و یک روز، بدون تاریخ بدون امضا و مغزهای کوچک زنگ زده را نیز سیاه نمایی خطاب کردند و اعتقاد داشتند که این فیلمها آبروی ایران را در مجامع خارجی میبرد و اصلا تصویر درستی از جامعه امروزی ما نیست؛ ادعایی که با همان کلمه اول رد میشود چون چیزی که به عینه در حال تنه به تنه شدن با آن در جامعه امروزی هستیم، آن چیزی است که در فیلمهای نام برده شده با آن مواجه بودیم نه آن چیزی که امثال آن برخی رسانهها دوست دارند در مغز مخاطب فرو کنند!
گرچه فیلمهایی ساخته شده که هدفش سیاه نمایی از ایران و تحقیر فرهنگ و دین کشور بوده مانند برادران لیلا اما میان این و آنهایی که نام برده شد تفاوت است.
بد نیست عزیزان یک تعریفی از سیاه نمایی در سینما را برای همیشه در گوشه ذهنشان نگه دارند؛ «سیاهنمایی در سینما به عنوان یک تکنیک یا سبک روایی شناخته میشود که در آن واقعیتها، شرایط یا رویدادها به شکلی اغراقآمیز، منفی یا تاریکتر از آنچه هست، نمایش داده میشود. این روش معمولاً برای تأکید بر جنبههای تلخ، نا امید کننده یا ناخوشایند زندگی، جامعه یا انسانها به کار میرود. سیاهنمایی میتواند با هدف انتقاد اجتماعی، ایجاد حس ناامیدی یا برانگیختن احساسات عمیق در مخاطب استفاده شود.»
حال پس از خواندن این تعریف از سیاه نمایی جا دارد که به فیلم رها ساخته حسام فرهمند برگردیم و روایت این اثر را با زندگی واقعی که این روزها اکثر مردم ایران به آن دچار هستند مقایسه کنیم و ببینیم که آیا این کارگردان سیاه نمایی کرده و یا قصد داشته روایتی از واقعیات اجتماعی داشته باشد؟!
تم و موضوع اصلی داستان فیلم رها و پی رنگ این فیلم از یک دزدی نشأت میگیرد، یک فرد که این روزها مشابه آن در کف خیابان فراوان است، لپ تاپ دختر یک خانواده را سرقت میکند، خانواده ای که از لحاظ تمکن مالی در وضعیتی نابسامان است و با ربوده شدن آن لپ تاپ نمی تواند برای دخترشان که در امورات زندگی کمک خرجشان است، دوباره لپ تاپ تهیه کند! تا به اینجای کار و داستان کاملاً با واقعیت منطبق است؛ در زمانه ای که تورم کمر مردم را خم کرده و دخل و خرج با هم همخوانی ندارد و اجاره خانه بیش از 60 درصد درآمد یک خانوار را میبلعد چطور میشود در یک الی دو روز یک لپ تاپ آکبند و آن هم مناسب برای کارهای گرافیکی خرید؟ کافی است کسانی که به این فیلم لقب سیاه نمایی دادند سایتهای فروش را کمی زیر و رو کنند، قطعا حساب کار دستشان میآید.
جالب اینجاست این فیلم آنقدر شریف و بود که در بیشتر مواقع سعی داشت خود را از سیاه نمایی دور کند. رابطه مابین برادر و خواهر و حتی عشق پنهانی که میان زن و شوهر خانواده هست و لبخندهایی که برخی از دیالوگها میسازند همه گواه بر این است که کارگردان دوست ندارد اثرش را به سیاه نمایی آلوده کند. یکی از اِلمانهای سیاه نمایی در آثار سینمایی، استفاده از رنگ و نور تاریک و یا مرده است، رها به هیچ وجه سمت هیچ کدام از این المانها نرفته و با اینکه خانه ای که در آن خانواده فقیر سکونت دارند به شدت محقر است ولی رنگ در آن جاری است، زندگی در آن جریان دارد و نمی توان منکر این شد که در پاره ای از اوقات و برخی سکانسها آدم دوست دارد با تک تک کاراکترها همذات پنداری کند.
با اینکه پدر خانواده به رویاهای خود نرسیده و دوست دارد روی معضلات و مشکلات خانواده سرپوش بگذارد و شکستهای زندگیش را با چسب بچسباند ولی دوباره در اکثر سکانسها شاهد هستیم که در حد توانش برای زندگی میجنگد و تلاش میکند که خود را از ویروس فقر نجات دهد و خانواده را از چاه بدبختی نجات بدهد. این موارد نشانههایی است که از اول تا آخر در اثر جاری است و نمی توان آنها را ندید ولی مشخص نیست که چرا برخی چشمشان را روی واقعیت بستند و این نقدهای تند را علیه رها روانه فضای مجازی کردند!
باید به این نکته اشاره کنیم که دوستان دغدغه مند که اینگونه فیلمها را سیاه نمایی خطاب میکنند، چشمشان را روی کُمدیهای سخیف بسته اند و شوخیهای جنسی و دم دستی آنها را نمی بینند و علیه آنها مطلبی منتشر نمی کنند. داستان چیست که با هر اثری که قصد دارد کمی نهیب بزند، تلنگری به مسئولان باشد و در نهایت درد مردم را بیان کند، برخی از رسانهها و منتقدین مشکل دارند و دوست ندارند چنین آثاری پر و بال بگیرد و تعداد بیشتری از مخاطبان آن را ببینند؟ چه اتفاقی افتاده که همین عزیزان طرفدار کارهای کُمدی شدند و برای فروش آنها غریو شادی سر میدهند ولی امثال رها را مانند بچه پرورشگاهی میبینند و آن را طرد میکنند!
بازگردیم به متن فیلم و یک موضوع دیگر؛ در قسمتی از فیلم، پدر خانواده سعی میکند برای امرار معاش به جمعه بازارها و بازارهای دست دوم فروشی مراجعه کند و با پرداخت مقدار کمی پول وسایلی را تهیه کند و با نوسازی و تعمیر آنها، دوباره آنها را به قیمت بالاتری بفروشد و از این راه مقداری پول کسب کند. آیا در دنیای امروزی و در جای جای کشورمان چنین اتفاقی نمی افتد؟ اکثریت کارگر و کارمند هستند، آیا همه چیز گل و بلبل است و ما خبر نداریم؟ چرا باید چشمانمان را به حقایق ببندیم و نگذاریم که یک اثر هرچند اندک ، تاثیری بر تصمیمات حکومتی بگذارد؟
رها فیلم شریفی است و باید دیده شود، رها نه سیاه نمایی است نه تخریب چهره ایران و ایرانی بلکه بازنمایی واقعیاتی است که بسیاری از مردم به آن درگیر هستند و برای زندگی نه تنها تلاش بلکه میجنگند.
از یکی دو روز گذشته برخی از رسانهها در قالب نقد فیلم، به صورت علنی و با قدرت در حال تخریب این فیلم در فضای مجازی هستند و به زعم خودشان این فیلم غیر واقعی است و قصد دارد سیاه نمایی کند و چهره تاریکی از ایران و زندگی ایرانی را به مخاطبان ایرانی و خارجی مخابره کند! نقدی که به هیچ وجه به رهای حسام فرهمند وارد نیست و عجالتا رخت سیاه نمایی بر تن این فیلم اجتماعی به شدت گشاد است! البته باید این موضوع را مد نظر داشته باشیم که همین رسانههای دلسوز و سینه چاک یک زمانی جدایی نادر از سیمین، فروشنده، ابد و یک روز، بدون تاریخ بدون امضا و مغزهای کوچک زنگ زده را نیز سیاه نمایی خطاب کردند و اعتقاد داشتند که این فیلمها آبروی ایران را در مجامع خارجی میبرد و اصلا تصویر درستی از جامعه امروزی ما نیست؛ ادعایی که با همان کلمه اول رد میشود چون چیزی که به عینه در حال تنه به تنه شدن با آن در جامعه امروزی هستیم، آن چیزی است که در فیلمهای نام برده شده با آن مواجه بودیم نه آن چیزی که امثال آن برخی رسانهها دوست دارند در مغز مخاطب فرو کنند!
گرچه فیلمهایی ساخته شده که هدفش سیاه نمایی از ایران و تحقیر فرهنگ و دین کشور بوده مانند برادران لیلا اما میان این و آنهایی که نام برده شد تفاوت است.
بد نیست عزیزان یک تعریفی از سیاه نمایی در سینما را برای همیشه در گوشه ذهنشان نگه دارند؛ «سیاهنمایی در سینما به عنوان یک تکنیک یا سبک روایی شناخته میشود که در آن واقعیتها، شرایط یا رویدادها به شکلی اغراقآمیز، منفی یا تاریکتر از آنچه هست، نمایش داده میشود. این روش معمولاً برای تأکید بر جنبههای تلخ، نا امید کننده یا ناخوشایند زندگی، جامعه یا انسانها به کار میرود. سیاهنمایی میتواند با هدف انتقاد اجتماعی، ایجاد حس ناامیدی یا برانگیختن احساسات عمیق در مخاطب استفاده شود.»
حال پس از خواندن این تعریف از سیاه نمایی جا دارد که به فیلم رها ساخته حسام فرهمند برگردیم و روایت این اثر را با زندگی واقعی که این روزها اکثر مردم ایران به آن دچار هستند مقایسه کنیم و ببینیم که آیا این کارگردان سیاه نمایی کرده و یا قصد داشته روایتی از واقعیات اجتماعی داشته باشد؟!
تم و موضوع اصلی داستان فیلم رها و پی رنگ این فیلم از یک دزدی نشأت میگیرد، یک فرد که این روزها مشابه آن در کف خیابان فراوان است، لپ تاپ دختر یک خانواده را سرقت میکند، خانواده ای که از لحاظ تمکن مالی در وضعیتی نابسامان است و با ربوده شدن آن لپ تاپ نمی تواند برای دخترشان که در امورات زندگی کمک خرجشان است، دوباره لپ تاپ تهیه کند! تا به اینجای کار و داستان کاملاً با واقعیت منطبق است؛ در زمانه ای که تورم کمر مردم را خم کرده و دخل و خرج با هم همخوانی ندارد و اجاره خانه بیش از 60 درصد درآمد یک خانوار را میبلعد چطور میشود در یک الی دو روز یک لپ تاپ آکبند و آن هم مناسب برای کارهای گرافیکی خرید؟ کافی است کسانی که به این فیلم لقب سیاه نمایی دادند سایتهای فروش را کمی زیر و رو کنند، قطعا حساب کار دستشان میآید.
جالب اینجاست این فیلم آنقدر شریف و بود که در بیشتر مواقع سعی داشت خود را از سیاه نمایی دور کند. رابطه مابین برادر و خواهر و حتی عشق پنهانی که میان زن و شوهر خانواده هست و لبخندهایی که برخی از دیالوگها میسازند همه گواه بر این است که کارگردان دوست ندارد اثرش را به سیاه نمایی آلوده کند. یکی از اِلمانهای سیاه نمایی در آثار سینمایی، استفاده از رنگ و نور تاریک و یا مرده است، رها به هیچ وجه سمت هیچ کدام از این المانها نرفته و با اینکه خانه ای که در آن خانواده فقیر سکونت دارند به شدت محقر است ولی رنگ در آن جاری است، زندگی در آن جریان دارد و نمی توان منکر این شد که در پاره ای از اوقات و برخی سکانسها آدم دوست دارد با تک تک کاراکترها همذات پنداری کند.
با اینکه پدر خانواده به رویاهای خود نرسیده و دوست دارد روی معضلات و مشکلات خانواده سرپوش بگذارد و شکستهای زندگیش را با چسب بچسباند ولی دوباره در اکثر سکانسها شاهد هستیم که در حد توانش برای زندگی میجنگد و تلاش میکند که خود را از ویروس فقر نجات دهد و خانواده را از چاه بدبختی نجات بدهد. این موارد نشانههایی است که از اول تا آخر در اثر جاری است و نمی توان آنها را ندید ولی مشخص نیست که چرا برخی چشمشان را روی واقعیت بستند و این نقدهای تند را علیه رها روانه فضای مجازی کردند!
باید به این نکته اشاره کنیم که دوستان دغدغه مند که اینگونه فیلمها را سیاه نمایی خطاب میکنند، چشمشان را روی کُمدیهای سخیف بسته اند و شوخیهای جنسی و دم دستی آنها را نمی بینند و علیه آنها مطلبی منتشر نمی کنند. داستان چیست که با هر اثری که قصد دارد کمی نهیب بزند، تلنگری به مسئولان باشد و در نهایت درد مردم را بیان کند، برخی از رسانهها و منتقدین مشکل دارند و دوست ندارند چنین آثاری پر و بال بگیرد و تعداد بیشتری از مخاطبان آن را ببینند؟ چه اتفاقی افتاده که همین عزیزان طرفدار کارهای کُمدی شدند و برای فروش آنها غریو شادی سر میدهند ولی امثال رها را مانند بچه پرورشگاهی میبینند و آن را طرد میکنند!
بازگردیم به متن فیلم و یک موضوع دیگر؛ در قسمتی از فیلم، پدر خانواده سعی میکند برای امرار معاش به جمعه بازارها و بازارهای دست دوم فروشی مراجعه کند و با پرداخت مقدار کمی پول وسایلی را تهیه کند و با نوسازی و تعمیر آنها، دوباره آنها را به قیمت بالاتری بفروشد و از این راه مقداری پول کسب کند. آیا در دنیای امروزی و در جای جای کشورمان چنین اتفاقی نمی افتد؟ اکثریت کارگر و کارمند هستند، آیا همه چیز گل و بلبل است و ما خبر نداریم؟ چرا باید چشمانمان را به حقایق ببندیم و نگذاریم که یک اثر هرچند اندک ، تاثیری بر تصمیمات حکومتی بگذارد؟
رها فیلم شریفی است و باید دیده شود، رها نه سیاه نمایی است نه تخریب چهره ایران و ایرانی بلکه بازنمایی واقعیاتی است که بسیاری از مردم به آن درگیر هستند و برای زندگی نه تنها تلاش بلکه میجنگند.
علی کلانتری - منتــقد