فضای رسانهای کشور، بهویژه در حوزه مسائل حساس و پراهمیتی مانند دسترسی به اینترنت و رفع محدودیتهای آن، همواره یکی از میدانهای اصلی تقابل افکار عمومی و سیاستهای دولت بوده است. در این میان، مطالبی که تحت عنوان «نقد دولت» منتشر میشود، اگرچه در ظاهر رنگ و بوی مطالبهگری دارد، اما گاه بیش از آنکه به شفافیت و اصلاح امور کمک کند، به ابزارهایی برای تخریب سیاسی، تسویه حساب جناحی و سهم خواهی و ایجاد شکاف در اعتماد عمومی تبدیل میشود.این در حالی است که مقام معظم رهبری در بیانات اخیرشان مکررا تفتیش و تخریب افکار عمومی را جرم و حرام سیاسی تلقی کردهاند.
در این شرایط، پرسش مهمی که باید به آن پاسخ داد این است که تفاوت مطالبهگری ملی با تخریب سیاسی چیست؟ چه زمانی یک نقد، سازنده تلقی میشود و چه زمانی، این انتقاد به عنوان یک اقدام تخریبی و جناحی شناخته میشود؟ این یادداشت، با رویکردی ژورنالیستی، تلاش میکند مرز این دو رویکرد را به دقت ترسیم کند و ضرورتهای نقد منصفانه و مطالبهگری حرفهای در فضای رسانهای کشور را بازگو کند.
۱. ارزشهای خبری: شفافیت، دقت و انصاف
در روزنامهنگاری حرفهای، ارزشهای خبری همچون شفافیت، دقت، تعادل، بیطرفی و انصاف نقشی کلیدی در نحوه تولید و انتشار خبرها دارند. این اصول، مرز میان «نقد حرفهای» و «تخریب سیاسی» را تعیین میکنند.
یکی از این ارزشها، اصل شفافیت در هدف و نیت انتقاد است. نقد سازنده، هدفی روشن دارد؛ اصلاح امور و بهبود سیاستها. در مقابل، نقدی که با نیتهای پنهان و بدون ارائه اطلاعات شفاف و دقیق منتشر میشود، بیشتر از آنکه یک نقد منصفانه باشد، نوعی عملیات روانی برای کاهش سرمایه اجتماعی دولت است.
به عنوان مثال، برخی از مطالب اخیر با طرح عباراتی نظیر «نبود اراده جدی»، «تاخیر در تصمیمگیری» و «برداشتن گامبهگام فیلترینگ»، ذهن مخاطب را با یک ناامیدی کلی نسبت به دولت همراه میکنند، بدون آنکه به مخاطب اطلاعات دقیقی از موانع، فرآیندها و چالشهای نهادی تصمیمگیری بدهند. در حالی که بر اساس اصول روزنامهنگاری، باید به این پرسش پاسخ داده شود: آیا منتقد، اطلاعات دقیق و شفاف درباره فرآیند تصمیمگیری داشته است یا صرفاً به ابهامآفرینی اکتفا کرده است؟
۲. مطالبهگری واقعی؛ نقد با پیشنهاد همراه است
یکی از شاخصهای کلیدی برای تشخیص تفاوت میان «مطالبهگری ملی» و «تخریب جناحی»، وجود یا نبود راهکار جایگزین در متن نقد است. روزنامهنگاری مسئولانه و مطالبهگری واقعی، نهتنها مشکلات را مطرح میکند، بلکه با ارائه راهحلهای جایگزین، مسیر اصلاح را نشان میدهد.
برای مثال، اگر سیاست «رفع فیلترینگ گامبهگام» مورد انتقاد است، منتقد باید گزینههای جایگزین را نیز پیشنهاد کند. آیا امکان رفع فوری و کامل فیلترینگ وجود دارد؟ آیا تجربههای مشابه در کشورهای دیگر بررسی شدهاند؟ آیا ملاحظات امنیتی و فرهنگی کشور در این انتقاد لحاظ شده است؟ اگر این پرسشها بیپاسخ بمانند، آنگاه مخاطب با این تصور روبهرو میشود که منتقد، تنها به دنبال القای ناامیدی و عدم اطمینان است.
از سوی دیگر، اگر هدف، اصلاح و بهبود است، باید به دنبال ارائه پیشنهادهای منطقی و عملگرایانه بود. متأسفانه، در بسیاری از مطالب رسانهای اخیر، به جای ارائه راهکار، صرفاً ابهامآفرینی و طرح سوالات بیپاسخ دیده میشود. پرسشهایی نظیر «آیا برداشتن فیلترینگ متوقف نخواهد شد؟» یا «آیا دولت به وعدههایش پایبند میماند؟»، در حالی مطرح میشوند که هیچ پاسخ دقیق و راهکاری برای این سوالات ارائه نمیشود.
۳. ابهامآفرینی؛ ابزار خطرناک برای افکار عمومی
یکی از روشهای رایج در تخریب رسانهای، استفاده از تکنیک ابهامآفرینی است. این روش، یکی از ابزارهای جنگ روانی به شمار میرود که بهجای شفافسازی، ذهن مخاطب را به سمت تردید، شک و ناامیدی سوق میدهد.
طرح سوالات بیپاسخ، یکی از نشانههای ابهامآفرینی است. جملاتی مانند:
«آیا دولت به وعدههایش عمل خواهد کرد؟»
«آیا سیاست گامبهگام به معنای تعویق بیپایان نیست؟»
«آیا این مسیر متوقف نخواهد شد؟»
این پرسشها، حتی اگر پاسخی هم نداشته باشند، اثری روانی بر ذهن مخاطب میگذارند. پس از مواجهه با این سوالات، مخاطب به جای آنکه به راهحل فکر کند، با نوعی حس ناامیدی، بیاعتمادی و بلاتکلیفی مواجه میشود. این در حالی است که رسالت روزنامهنگاری، ایجاد شفافیت و امید در جامعه است، نه ترویج تردید و بیاعتمادی.
۴. تخریب سیاسی، تسویهحساب جناحی و از دسترفتن اعتماد عمومی
یکی از بزرگترین تهدیدهای فضای رسانهای، آلودهشدن نقدهای ملی به انگیزههای جناحی و حزبی است. در این فضا، برخی از فعالان رسانهای، به جای توجه به منافع عمومی، مطالبات ملی را به ابزاری برای فشار بر دولت و تسویهحسابهای جناحی تبدیل میکنند.
نمونههای این رویکرد را میتوان در نقدهای اخیر در موضوع فیلترینگ دید. در این نقدها، نهتنها به موانع نهادی و فرآیندهای تصمیمگیری توجه نمیشود، بلکه دولت را به تنهایی مسئول این تصمیمات معرفی میکنند. در حالی که سیاستگذاری در حوزه اینترنت و ارتباطات، فرآیندی چندبعدی و بیننهادی است که تمامی قوا، نهادهای فرهنگی و امنیتی در آن نقش دارند.
روزنامهنگاری جناحی و تسویهحساب سیاسی، تنها به بیاعتمادی عمومی دامن میزند و آسیبهای جبرانناپذیری به همراه دارد. این در حالی است که رسانهها باید به عنوان پل ارتباطی میان مردم و دولت، زمینه اصلاح امور را فراهم کنند، نه آنکه خود به بخشی از فضای تخریب و ناامیدی تبدیل شوند.
۵. راهکارهایی برای اصلاح شیوههای انتقاد رسانهای
پرهیز از ابهامآفرینی: روزنامهنگاران باید به جای طرح سوالات بیپاسخ، پاسخهای دقیق و تحلیلهای کارشناسی ارائه کنند.
ارائه پیشنهاد جایگزین: انتقاد از یک سیاست باید همراه با پیشنهاد جایگزین باشد.
دقت در تحلیلهای ساختاری: تحلیلهای رسانهای باید موانع نهادی و نقش سایر نهادها را در نظر بگیرند.
محمد احمدی
تمرکز بر هدف اصلی انتقاد: هدف اصلی رسانهها، اصلاح و بهبود امور است، نه تسویهحساب سیاسی.
مطالبهگری واقعی یا تضعیف اعتماد؟
رسانههای کشور باید خط روشنی میان نقد سازنده و تخریب سیاسی ترسیم کنند. نقد سازنده، هدفش اصلاح و بهبود است، اما تخریب سیاسی، با ابزار ابهامآفرینی، تسویهحساب جناحی و القای ناامیدی، اعتماد مردم را نسبت به نظام اجرایی تضعیف میکند.
اگر رسانهها در کنار مردم ایستادهاند، باید با رویکردی منصفانه، نهتنها مشکلات را بیان کنند، بلکه راهحلهایی عملی و کارشناسی ارائه دهند. تا حدالمقدور به وفاق ملی که شعار دولت منتخب است نزدیک شویم اگر این اصل رعایت نشود، رسانهها به جای صدای مردم، به بلندگوی جناحهای سیاسی تبدیل خواهند شد. و در این میان، آنچه از دست میرود، اعتماد عمومی به کل نظام تصمیمگیری است.